آکادمی علوم سلطنتی سوئد درمورد جایزه نوبل فیزیک 2011 در رشته فیزیک تصمیم گرفت نیمی از جایزه را به شائول پرلماتر و نیم دیگر را بهطور مشترک به برایان اشمیت و آدام رییس، بهخاطر کشف انبساط تندشونده عالم به روش مشاهده ابرنواخترهای دوردست اهدا کند.
نرخ فزاینده انبساط یا گسترش تندشونده عالم بیانگر این است که شکل ناشناختهای از انرژی در چارچوب فضا، در حال هل دادن و دور کردن اجزای جهان از یکدیگر است. این انرژی تاریک (انرژی مجهول) بخش اعظم جهان –بیش از 70 درصد- را تشکیل میدهد و هنوز به صورت یک راز باقی مانده است. به همین دلیل تعجبی ندارد که وقتی دو گروه تحقیقاتی مختلف در سال 1998 / 1377 نتایج مشابه خود را منتشر کردند، بنیانهای کیهانشناسی به لرزه درآمد.
شائول پرلماتر رئیس یکی از این گروههای تحقیقاتی بود: پروژه کیهانشناسی ابرنواختری که یک دهه قبل از آن و در سال 1988 / 1367 آغاز شده بود. برایان اشمیت رئیس گروه دیگری از دانشمندان بود که از اواخر سال 1994 / 1373 وارد این پروژه رقابتی شد: گروه تحقیقاتی ابرنواخترهای بسیار دور یا High-z که آدام ریس نیز در آن نقش تعیینکنندهای داشت.
دو گروه تحقیقاتی برای تهیه نقشه کیهان با یکدیگر رقابت میکردند. آنها به دنبال یافتن دورترین ابرنواخترها (انفجارهای ستارهای در فضا) بودند. با تعیین فاصله تا ابرنواخترها و سرعتی که این ستارگان از ما دور میشوند، دانشمندان امیدوار بودند که بتوانند سرنوشت کیهان را آشکار کنند. آنها انتظار داشتند نشانههایی از کند شدن انبساط کیهان پیدا کنند که باعث ایجاد تعادل بین آتش و یخ میشد؛ اما چیزی که آنها یافتند خلاف انتظارشان بود: انبساط عالم تندشونده است!
این نخستین بار نیست که یک کشف اخترشناسی باعث دگرگون شدن تصور ما از عالم میشود. تنها یکصد سال قبل، تصور میشد که جهان مکانی آرام و ساکن است و از کهکشان راهشیری ما بزرگتر نیست. ساعت کیهانشناختی با نرخی ثابت و یکنواخت کار میکرد و جهان، ابدی بود! اما این تصویر خیلی زود دگرگون شد!
در آغاز قرن بیستم، بانوی اخترشناس آمریکایی، هنریتا سوان لویت، راهی را برای اندازهگیری فاصله ستارگان دوردست کشف کرد. در آن زمان، بانوان اخترشناس به تلسکوپهای بزرگ دسترسی نداشتند و اغلب برای انجام وظیفه طاقتفرسای تحلیل عکسها استخدام میشدند. هنریتا لویت هزاران ستاره تپنده موسوم به متغیرهای قیفاووسی را مورد مطالعه قرار داد و کشف کرد که ستارگان درخشانتر، تپشهای طولانیتری دارند. با استفاده از این اطلاعات وی توانست درخشش ذاتی متغیرهای قیفاووسی را اندازهگیری کند.
آنچه در کیهان مشاهده شده بود، قبل از آن توسط محاسبات نظری نیز پیشبینی شده بود. در سال 1915/ 1294، آلبرت اینشتین نظریه نسبیت عام خود را منتشر کرد که از آن زمان به پایه درک ما از جهان تبدیل شده است. این نظریه جهانی را توصیف میکرد که در حال انبساط یا انقباض بود.
این نتیجهگیری یک دهه قبل از کشف کهکشانهای دورشونده انجام شد، اما حتی اینشتین هم نمیتوانست این حقیقت را بپذیرد که جهان ایستا نیست. به همین دلیل و برای جلوگیری از انبساط ناخواسته کیهانی، اینشتین یک ثابت به معادله خود اضافه کرد که به ثابت کیهانشناختی مشهور شد. بعدها اینشتین از وارد کردن این ثابت کیهانشناختی به عنوان یک اشتباه بزرگ نام برد. با این وجود، با مشاهدات انجام شده در سالهای 1997 و 1998 / 1376 و 1377 که جایزه نوبل فیزیک امسال را برای محققان به ارمغان آورد، میتوانیم نتیجه بگیریم که ثابت کیهانشناختی اینشتین –که به دلایل اشتباهی وارد معادله شد- واقعا یک شاهکار است.
کشف انبساط تندشونده عالم، نخستین مرحله در ایجاد مدل استاندارد کیهانی حاضر است که بر اساس آن، جهان در حدود 14 میلیارد سال قبل و با مهبانگ آغاز شد. هم زمان و هم فضا بعد از این حادثه آغاز شدند. از آن زمان، جهان در حال انبساط است. همانند کشمشهای یک کیک کشمشی که درون فر باد میکند، کهکشانها نیز به دلیل انبساط عالم از یکدیگر دور میشوند. اما ما به کجا میرویم؟
وقتیکه اینشتین از شر ثابت کیهانشناختی خلاص شد و ایده یک جهان غیرپایا را قبول کرد، شکل هندسی عالم را به سرنوشت آن ربط داد. آیا جهان باز است، بسته است یا چیزی است بین این دو، یک جهان مسطح و هموار؟
جهان باز، جهانی است که در آن نیروی گرانشی ماده آنقدر قوی نیست که بتواند مانع انبساط عالم شود. در جهان در حال بزرگ شدن، سرد شدن و افزایش فضای خالی، ماده در حال رقیق شدن و چگالی آن رو به کاهش است، سرنوشتی که بعضی آن را به یخ زدن تعبیر میکنند. از طرف دیگر، در جهان بسته، نیروی گرانشی به اندازه کافی قوی است که انبساط را متوقف و حتی آن را معکوس کند. به همین دلیل انبساط جهان در نهایت متوقف میشود و ماده موجود در جهان با بازگشت به سوی یکدیگر، پایانی داغ و شدید را رقم میزند. با این وجود، اغلب کیهانشناسان ترجیح میدهند که در سادهترین و برازندهترین فرم ریاضی جهان زندگی کنند: جهانی مسطح که انبساط در آن انکار میشود. بنابراین سرنوشت جهان در آتش یا انجماد تعریف نمیشود. اما برای این گروه هیچ انتخابی وجود ندارد. اگر یک ثابت کیهانشناختی وجود داشته باشد، انبساط به شتابگیری خود ادامه میدهد، حتی اگر جهان هموار و مسطح باشد.
برندگان جایزه نوبل امسال انتظار داشتند که کاهش سرعت کیهان را اندازه بگیرند، یا بفهمند که چطور انبساط کیهان کند میشود. روش آنها در اصل شبیه روشی بود که اخترشناسان از شش دهه پیش به کار میگرفتند: مکانیابی ستارگان دوردست و اندازهگیری میزان حرکت آنها. با این وجود، حرف زدن در این باره خیلی راحتتر از انجام آن است. از زمان هنریتا لویت، متغیرهای قیفاووسی زیادی حتی در فواصل دورتر کشف شده بودند؛ اما در فاصلهای که اخترشناسان برای انجام مشاهدات خود نیاز داشتند، میلیاردها سال نوری دور از زمین، متغیرهای قیفاووسی دیگر قابل مشاهده نیستند. مقیاس کیهانی نیاز به توسعه داشت.
ابرنواخترها یا ستارگان در حال انفجار، به شمعهای جدید کیهانی تبدیل شدند. تلسکوپهای پیچیدهتر زمینی و فضایی به همراه کامپیوترهای قدرتمندتر، این امکان را در دهه 1990 / 1370 به وجود آوردند که بتوان قطعات جدیدتری را به پازل کیهانی اضافه کرد. نقش تعیینکننده را در این میان، حسگرهای تصویربرداری دیجیتال حساس به نور موسوم به CCD بر عهده داشتند که توسط ویلارد بویل و جرج اسمیت اختراع شدند. این دو به خاطر همین اختراع جایزه نوبل سال 2009 / 1388 را به خود اختصاص دادند.
انفجار کوتولههای سفید
جدیدترین ابزار در جعبهابزار اخترشناسان نوع خاصی از انفجارهای ستارهای است: ابرنواخترهای نوع اول. تنها در طی چند هفته، یک ابرنواختر از این نوع میتواند به اندازه کل یک کهشکان از خود نور ساطع کند. این نوع از ابرنواخترها نتیجه انفجار ستارهای پیر و فوق فشرده هستند که اگرچه به اندازه خورشید ما سنگین است، اما اندازه آن به کوچکی زمین است: یک کوتوله سفید.
برای یک کوتوله سفید که بخشی از یک سیستم ستارهای دوگانه است، پایان هیجانانگیزی وجود دارد. خوشبختانه این سیستمهای ستارهای در کیهان از فراوانی خوبی برخوردار هستند. در این حالت، گرانش قدرتمند کوتوله سفید اقدام به ربودن گازهای ستاره همدم خود میکند. با این وجود، زمانیکه سنگینی کوتوله سفید به 1.4 برابر جرم خورشید میرسد، دیگر نمیتواند ساختار خود را حفظ کند. زمانیکه این اتفاق میافتد، هسته کوتوله سفید به اندازه کافی داغ میشود که یک واکنش همجوشی هستهای به راه بیاندازد و در نتیجه ،ستاره در کسری از ثانیه از هم میپاشد.
نتیجهگیری مبهوت کننده
دو گروه رقیب میدانستند که برای مشاهده ابرنواخترها باید آسمانها را زیر و رو کنند. لِم کار مقایسه دو تصویر از یک بخش کوچک مشابه از آسمان بود که طول آن معادل اندازه یک ناخن در برابر دست انسان است. نخستین تصویر باید پس از ماهنو گرفته میشد و تصویر دوم، سه هفته بعد تا نور مهتاب باعث محو شدن نور ستارگان نشود. سپس به امید یافتن یک نقطه نورانی -یک پیکسل در میان سایر پیکسلهای تصویر CCD- که میتوانست نشانهای از وجود یک ابرنواختر در کهکشانی دوردست باشد، دو تصویر را با یکدیگر مقایسه میکردند. برای حذف انحرافهای دیگر، تنها ابرنواخترهایی که در فاصله دورتر از یک سوم شعاع جهان قابل مشاهده قرار داشت (حدود 4 میلیارد سالنوری) مورد استفاده قرار گرفت.
محققان مشکلات فراوان دیگری داشتند که باید آنها را رفع میکردند. ابرنواخترهای نوع اول به اندازه آغاز ظاهر شدنشان قابل اعتماد نیستند، انفجارهای پرنورتر با سرعت کمتری نور خود را از دست میدهند. علاوه بر این لازم است که نور ابرنواخترها را از نور پسزمینه کهکشان میزبانشان جدا کرد. وظیفه مهم دیگر، به دست آوردن درخشندگی صحیح است. غبار بین کهکشانی که بین ما و ابرنواخترها قرار گرفته، نور ستارگان را تغییر میدهد. این پدیده زمانی که حداکثر درخشندگی ابرنواخترها محاسبه میشود، نتایج را تحت تاثیر قرار میدهد. برای مشاهده اینفوگراف زیر در ابعاد بزرگ،
دامهای بالقوهای که در سر راه آنها وجود داشت، بسیار زیاد بود و در عمل، این حقیقت که هر دو گروه به نتایج عجیب ولی یکسانی رسیدهاند، به دانشمندان قوت قلب میداد. رویهم رفته، آنها 50 ابرنواختر دوردست را کشف کردند که نور آنها از آنچه انتظار میرفت، ضعیفتر به نظر میرسید. این موضوع با آنچه آنها میپنداشتند در تضاد بود. اگر انبساط عالم در حال از دست دادن سرعت خود بود، ابرنواخترها باید درخشانتر به نظر میرسیدند. با این وجود، ابرنواخترها محو میشدند، گویا آنها به همراه کهکشانهای میزبان سریعتر و سریعتر از ما دور میشدند. نتیجهگیری شگفتانگیز این بود که انبساط کیهان کندشونده نیست، بلکه کاملا در نقطه مقابل قرار داشت: جهان دارای انبساط تندشونده بود.
چهچیزی به انبساط جهان شتاب میدهد؟ نامش انرژی تاریک است و امروز به چالشی جدی برای فیزیکدانان تبدیل شده، معمایی است که هنوز کسی نتوانسته آنرا حل کند.
البته تاکنون ایدههایی نیز مطرح شده است. سادهترین آنها ثابت کیهانشناختی اینشتین است که خود اینشتین سالها پیش آنرا پس گرفته و گفته بود بزرگترین اشتباه زندگیاش است! در آن زمان، اینشتین ثابت کیهانشناختی را در قالب نیرویی ضدجاذبه بهطور دستی وارد معادلات نسبیت عام کرد تا با نیروی جاذبه ماده مقابله کرده و جهانی ایستا را پدید آورد. امروز بهنظر میرسد ثابت کیهانشناختی باعث شتابگرفتن انبساط عالم میشود.
ثابت کیهانشناختی میتواند ریشه در خلأ داشته باشد، فضایی خالی که طبق قوانین مکانیک کوانتومی هرگز نمیتواند کاملا خالی باشد؛ بلکه سوپی جوشان و کوانتومی از ذرات مجازی ماده و پادماده است که پیوسته تشکیل میشوند و از بین میروند و نوسانی در انرژی ایجاد میکنند. اما سادهترین تخمینها از مقدار انرژی تاریک بههیچوجه با مقادیر اندازهگیریشده در فضا که 10 به توان 120 مرتبه بزرگتر است، مطابقت ندارد! (برای درک عظمت این عدد، توجه داشته باشید که تعداد ذرات ماسه موجود در سواحل روی زمین بیش از 10 به توان 20 ذره نیست!). این موضوع، شکافی عظیم و غیرقابل توضیح بین نظریه و مشاهدات ایجاد کرده است.
شاید عامل اصلی این شکاف عظیم این باشد که ثابت کیهانشناختی مقدار ثابتی ندارد. ممکن است با گذشت زمان تغییر میکند. احتمالا میدان نیرویی ناشناخته هرازگاهی انرژی تاریک را تولید میکند. در دنیای فیزیک نمونههایی از این میدانها وجود دارد که تحت عنوان عنصر پنجم (quintessence) طبقهبندی شدهاند. عنصر پنجم میتواند گاهوبیگاه به انبساط عالم سرعت دهد و اگر چنین باشد، پیشبینی عاقبت عالم غیرممکن خواهد شد.
انرژی تاریک هرچیزی که هست، بهنظر میرسد حالاحالاها باقی خواهد ماند. این موجود بهخوبی در پازل کیهانشناختی که فیزیکدانان و اخترشناسان مدتهاست روی آن کار میکنند، بهخوبی جای میگیرد. براساس آخرین نتایج تحقیقات که دانشمندان درمورد آن اتفاق نظر دارند، حدود سهچهارم عالم از انرژی تاریک تشکیل شده و باقی آن ماده است. اما ماده معمولی که کهکشانها، ستارگان و ... از آن تشکیل شده، فقط 5درصد در عالم سهم دارد! بقیه آن ماده تاریک نامیده میشود و تاکنون ناشناخته باقی مانده است.
در یک کلام، برندگان نوبل فیزیک امسال به درک جهانی جدید کمک کردهاند که 95درصد آن برای دنیای علم ناشناخته است! هرچیزی ممکن است!
شهروند ایالات متحده، متولد 1959 / 1338 در شمپین-اربانای ایلینوی. دکترای خود را در سال 1986 / 1365 از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی دریافت کرد و هماکنون رییس پروژه کیهانشناسی ابرنواختری، استاد اخترفیزیک دانشگاه کالیفرنیا در برکلی و آزمایشگاه ملی لورنس-برکلی است.
شهروند استرالیا و ایالات متحده. متولد 1967 / 1346 در میسولا. دکترای خود را در سال 1993 / 1372 از دانشگاه هاروارد دریافت کرد و هماکنون رییس گروه پژوهشی ابرنواخترهای بسیار دور (High-z supernova) و استاد برجسته دانشگاه ملی استرالیا است.
شهروند ایالات متحده. متولد 1969 / 1348 در واشینگتن. دکترای خود را در سال 1996 / 1375 از دانشگاه هاروارد دریافت کرد و هماکنون استاد نجوم و فیزیک در دانشگاه جانزهاپکینز و موسسه علوم تلسکوپ فضایی است.